کد خبر 1179275
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۲:۴۳

به گزارش مشرق، حامد عسکری، شاعر در کانال تلگرامی خود درباره آقای ضیاآبادی نوشت: مگر به قیصر و منزوی و دادبه و... نزدیک شدم که جرات کنم به شما نزدیک شوم،؟ پریشیده و فرو ریخته همه بیست و چهار سالگی‌ام را ریخته بودم توی یک چمدان آمده بودم تهران شهری که دوست می‌داشتم، مشکی زلزله به تن بود و مهمان خاله‌ام بودم در کوچه پس کوچه‌های تجریش، باباحبیب به تواتر زنگ می‌زد و سفارش می‌کرد که هربار میروی خانه دستت خالی نباشد و من فقط جیبم فقط به قاعده‌ی نان قد می‌داد و برگشتن از دانشگاه به خانه را چه چیزی گواراتر می‌کرد الا عطر قرصه‌های برشته و ترد تافتون، نانوایی محل گرده به گرده‌ی مسجدی بود و درست همان روزی که بابا گفته بود:«وصلت با دختر تهرونی؟؟ چشمم روشن!!» دیدمش، با لبخندی که مزه‌ی بادام داشت و عطر والک‌های شمران، فقط چشم در چشم شدیم، لبم به سلام وا شد و فرمود: سلام باباجان... رفت و پشت سری‌ام توی صف گفت: «آقا خیلی تخته‌ش وسطه، نمره‌داره، باطن آدما رو میبینه» و انگار چیزی در من ترک خورد، اگر در همان چند پلک نگاه فهمیده بود من سر زلزله هنوز  با خدا قهرم و فعلا سر نماز گرد است چی؟

اگر بو برده بود نفیسه را بی مجوز دوست دارم چی... گذشت...تلاش بی فایده بود گندم را خورده بودم و اهلی‌اش شده بودم، حالا دیگر سربالایی مژده تا نخجوان را پیاده گز می‌کردم، توی مسجد پس و پناه می‌نشستم، خر و گاو و عنتر وجودم توی شبستان آنتن ندهد پیرمرد را اذیت نکنم، گذشت، یک بار پشت پلکهای چوبی در مسجد به هم رسیدیم، دست دراز کرد، تا شدم به بوسیدن و به پلکی از ذهنم گذشت بگویم دوستش دارم.

بگویم چیزی یادم بده دل پدرم را نرم کند، سر از رکوع بوسه برداشتنا دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت؛ «شما با ابوی دل رو نرم کن درست می‌شه انشاالله، نگران نباش، نمازت روهم سر وقت بخون، خدا به نماز تو نیازی نداره شمایی که باید عرض نیاز کنی» تمام مثل علی سنتوری به وقت خماری مثل حاج یونس فتوحی توی تونل رسالت، مثل مصطفی زمانی توی شهرزاد، تلوتلو میخوردم و اشک بودم. باقی اش را می‌دانید.

پیرمرد امروز با هفت هزارسالگان سربه‌سر شد، من گوشه پذیرایی یک سخنرانی‌اش را دانلود کردم و هندزفری توی گوش دارم برایش چند خطی می‌نویسم و فکر می‌کنم خیلی کار مهمی کرده‌ام.

روحتان محشور با اجداد طاهرتان آقای ضیاآبادی نازنین، من نمک‌گیر لطف شمایم تا قیامت، آن دنیا آشنا دارید حواستان به ما وبچه‌هایمان باشد. من که آمدم آن ور اگر گفتم: آقا اجازه من یک بار دست این سید را بوسیده‌ام نزنید زیر میز و شناخت ندهید، یک سُک‌سُک هم از جهنم بیرون آمدن و بوسیدن رگهای آبی پشت دست شما غنیمتی‌است، به حضرت محمد«ص» و همه اولادش سلام برسانید. یاعلی

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 5
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • IR ۲۳:۵۴ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۱
    15 1
    رحمت الله علیه
  • IR ۰۷:۰۸ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
    8 0
    به نصایح اخلاقی و دینی آن بزرگوار عمل کنید.
  • IR ۰۷:۲۰ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
    6 0
    در رحمت خدا باشن
  • IR ۱۲:۰۸ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
    4 0
    زیبا و دلنشین
  • IR ۱۴:۳۵ - ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
    4 0
    خداوند کریم همه را پاک و خالص بپذیرد ،انشاا...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس